نقش ارزش‌های بنیادین در برند کارفرمایی

ارزش‌های بنیادین یا ارزش‌های محوری (Core Values) در ادبیات استراتژی سازمان واژه‌های آشنایی هستند. معمولا سه رکن اصلی و اولیه از برنامه استراتژی یک سازمان با چشم‌انداز، ماموریت و ارزش‌های بنیادین تعریف و تدوین می‌شود. فارغ از اینکه ارزش‌های بنیادین در اغلب شرکت‌ها و سازمان‌های ایرانی با ارزش‌های انسانی یا اخلاقی مخلوط شده و برداشت اشتباه از آن می‌شود، در موارد متعدد دیگری نیز این مفهوم تنها زینت‌بخش اسناد استراتژی یا تابلو اعلانات و صفحات وب‌سایت است و عملا هیچ کارکرد و اثری از آن در سازمان دیده نمی‌شود.

 ارزش‌های بنیادین به معنا و مفهومی ساده خط قرمزها، چارچوب‌ها و قواعد محکمی هستند که یک سازمان در فرآیندهای داخلی باید به آنها پایبند بوده و تحت هیچ شرایطی از آنها عبور نکرده و زیر پا نگذارد. بنابراین ارزش‌های بنیادین مربوط به «درون‌سازمان» است و نه لزوما بیرون سازمان و ارتباط با مشتری. به این معنا که ارزش‌های بنیادین باید توسط مدیران و کارکنان سازمان به‌صورت قطعی و بدون تفسیر رعایت و انجام شود و ممکن است به‌صورت مستقیم ربطی به مشتریان سازمان نداشته باشد. 

به وفور در اسناد، وب‌سایت و تبلیغات سازمان‌ها می‌بینیم که واژه‌هایی مثل صداقت، شفافیت، خلاقیت، کیفیت، کار تیمی، تعهد، مسوولیت‌پذیری، مشتری‌مداری و موارد مشابه به‌عنوان ارزش‌های بنیادین ذکر شده درحالی‌که هیچ معنا و اثر عمیق و درستی از آن در داخل سازمان و عملکردهای افراد مشاهده نمی‌شود. دلیل اول و اصلی این وضعیت این است که اغلب مدیران و نویسندگان این عناوین تکراری شناخت صحیح و تجربه لازم که این ارزش‌ها باید چه کاری انجام بدهند را ندارند و بعضا این واژه‌های به ظاهر زیبا فقط تبدیل به شعاری توخالی و حتی تمسخر کارکنان و برخی مشتریان می‌شود. 

درک مهم از ارزش‌های بنیادین و شرط اولیه این است که این موارد باید یک خط قرمز بدون تفسیر باشند. یعنی مثلا اگر صداقت به‌عنوان ارزش بنیادین گفته می‌شود و هرکس در سازمان بنا به مصالحی صداقت را زیرپا بگذارد، دیگر ارزش بنیادین نیست. واژه‌ها و مفاهیمی مثل صداقت، شفافیت، خلاقیت، تعهد و مشتری‌مداری به‌شدت تفسیربردار هستند. نمی‌توان با یک معیار و شاخص قابل درک وجود یا عدم وجود آنها در سازمان را فهمید یا آنها را در سازمان نهادینه کرد. ارزش‌های بنیادین به اعتقادات عمیق مدیران و صاحبان، نوع صنعت و استراتژی‌های کلان سازمان ربط دارد و باید به‌گونه‌ای تدوین و تعیین شود که برای تمام مدیران و کارکنان قابل فهم و درک بوده و هیچ‌کس در تشخیص مصادیق آن شک و تردید نکند. 

ارزش بنیادین تحت هیچ شرایطی نباید نادیده گرفته شود. اگر بنابر مصالح کاری صداقت یا شفافیت کنار گذاشته شود، این دیگر ارزش بنیادین نیست یا اگر بنا بر شرایط سازمانی مجبور به پایین آوردن میزان کیفیت و خلاقیت شود، نمی‌تواند ادعا کند اینها ارزش بنیادین اوست. 

پس نکته اول این است آن چیزی را باید به‌عنوان ارزش بنیادین تدوین کنیم که اولا اعتقاد قلبی عمیق به آن داریم و تحت هیچ شرایطی آن را نادیده نمی‌گیریم. ثانیا اگر به تنهایی گویا نیست، حتما باید تفسیر و توضیح دقیقی درباره آن تدوین و مکتوب کنیم که هیچ‌کس برداشت شخصی و سلیقه‌ای از آن نکند.  از همین‌جا نقش مهم ارزش‌های بنیادین در ایجاد فرهنگ و رفتار سازمانی و در نهایت نهادینه شدن برند کارفرمایی یک سازمان مشخص می‌شود. ارزش‌های بنیادین مهم‌ترین و اولین سند بالادستی در طراحی و تدوین آیین‌نامه اخلاق حرفه‌ای یک سازمان و تعیین بایدها و نبایدهای رفتاری و عملکردی کارکنان و مدیران است. هریک از موارد ارزش‌های بنیادین باید تبدیل به آیین‌نامه‌های اخلاق حرفه‌ای شده و با بیان جزئیات رفتاری و عملکردی موجب ایجاد فرهنگ و رفتار سازمانی مطابق با مطلوبیت‌های سازمان بشوند.

اگر خط قرمزهای یک سازمان مبهم، قابل تفسیر و با پهنای حرکتی آزادانه باشد، قطعا هیچ‌گاه یک رفتار سازمانی استاندارد و در نتیجه فرهنگ سازمانی و برند کارفرمایی مطلوب شکل نخواهد گرفت. برعکس تعیین دقیق و درست ارزش‌های بنیادین و تبدیل آنها به رفتار استاندارد سازمانی نه تنها کارکنان موجود را هدایت و همسو می‌کند که متقاضیان کار در یک سازمان هم می‌توانند فضای کاری آنجا را برآورد کرده و پیش از ورود آماده همسویی با کل سازمان باشند.  البته فرهنگ سازمانی و برند کارفرمایی معطل باقی نمی‌ماند تا ما ارزش‌های بنیادین و رفتار سازمانی را تعیین و جاری کنیم. هرآنچه که یک سازمان در عمل به آنها توجه نشان بدهد تبدیل به ارزش‌های بنیادین و فرهنگ سازمانی می‌شوند. چه بسا که فرهنگ سازمانی نامطلوب بسیاری از سازمان‌ها و شرکت‌های ایرانی زاییده همین بی‌توجهی به تدوین ارزش‌های بنیادین درست و شکل‌گیری ارگانیک فرهنگ سازمانی از دل رفتارهای مدیران و کارکنان آنجا بوده است. اتفاقا یکی از محک‌ها و شاخصه‌های ارزیابی میزان بلوغ و نهادینه شدن یک فرهنگ سازمانی درست و مطلوب مکاشفه و پرسش درباره ارزش‌های بنیادین یک سازمان است. در بسیاری از پروژه‌های تدوین استراتژی کسب‌و‌کار و برند این تجربه را بارها دیده‌ایم که فرهنگ سازمانی مطلوبی ندارند یا ارزش‌های بنیادینی تدوین نکرده‌اند و وقتی از آنها درباره خط قرمزهای کاری و حرفه‌ای می‌پرسیم نمی‌توانند چند خط قرمز قطعی و ارزش بنیادین محکمی را بیان کنند. این محک را هر مدیری می‌تواند امتحان کند. اگر نمی‌توانید 3 تا 5 ارزش بنیادین قطعی و بدون تفسیر را که قلبا و عمیقا به آنها ایمان دارید نام ببرید، مطمئنا در رفتار و فرهنگ سازمانی مشکلات زیادی دارید و به نوعی از رفتارهای کارکنانتان راضی نیستید و اشکالات زیادی در این زمینه در سازمانتان وجود دارد. 

برعکس مدیرانی که خیلی سریع و محکم می‌توانند ارزش‌ها و خط قرمزهای کاری‌شان را نام ببرند، حتی اگر آن را مکتوب و تشریح نکرده باشند، اما به‌صورت طبیعی و سیستماتیک در سازمانشان جاری شده است.  نکته آخر اینکه ارزش‌های بنیادین هر سازمان باید برآمده از درون خودش باشد. مطالعه و بررسی ارزش‌های سایر سازمان‌ها اگرچه می‌تواند دید خوبی بدهد، اما قطعا نمی‌توان خط قرمز دیگران را بدون ایمان و درک عمیق صرفا کپی کرد. 

محمد زرین مشاور و استراتژیست برند منبع: روزنامه دنیای اقتصاد

اشتراک گذاری:



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *